آرتور شوپنهاور یکی از فیلسوفان مشهور و بزرگ آلمانی است که میتوان او را از فیلسوفان قدرتمند و با نفوذ تاریخ برای حوزههای ادبیات معاصر، روانشناسی، هنر و اخلاق دانست. آرتور شوپنهاور کسی است که کتاب های موفقیت خوبی نوشته است و به همین دلیل نویسندگان بسیاری هستند که او را قبل از نیچه و فروید بنیانگذار روانشناسی مدرن میدانند. آرتور شوپنهاور دارای لقب خاصی است. بیشتر او را به بدبینی میشناسند. حال در اینجا ما میخواهیم عوامل موثر در ایجاد خوشبختی از دیدگاه آرتور شوپنهاور که در یک کتاب برای بررسی خوشبختی نوشته شده است را مورد بررسی قرار دهیم. اینگونه با این عوامل خواهید توانست زندگی سعادتمندانهای داشته باشید.
شاید براتون سوال پیش بیاد چرا به آرتور شوپنهاور لقب بدبینی را دادهاند؟ این لقب از آنجا ناشی شده که آرتور شوپنهاور معتقد بود جوهر اصلی انسان تفکر، عقل و آگاهی هستند. او بر این اعتقاد بود که عقل و شعور تنها در وجود ما، لایه سطحی را تشکیل میدهد. افکار نیز از تحت تاثیر قرار گرفتن انگیزهها و عقل و خواهش ما به وجود میآید. یعنی این نگرش پایه میباشد که روانشناسی فروید روی آن بنا شده است و تمامی رفتارهای ما تحت نیروی غریزه ما است.
موارد تاثیر گذار در خوشبختی
چیزی که تمامی افکار و رفتارهای ما را هدایت میکند توسط آرتور شوپنهاور به نام اراده شناخته میشود. همانطور که آگاه هستید اراده همان نیروی ناآگاه و به نوعی کور است که میتواند همواره میلهای بی پایان را در ما ایجاد کند تا ما به بازی گرفته شویم. شوپنهاور بر این عقیده است که اگر ما تنها به میل و خواهشهای متاثر اراده روی آوریم نمیتوانیم هیچ وقت سعادت و آرامش را تجربه کنیم. پس چه باید کنیم؟ شوپنهاور پاسخ این سوال را در کتاب ” در باب حکمت زندگی” نوشته است. این کتاب یکی از بهترینهای دنیا است. او در دوران کهن سالگی با تجربیات و دانش پخته خود زندگی سعادتمندانه را بسیار فصیح و طنز آمیز خلاصه کرده است. در این کتاب درسهایی از زندگی برای رسیدن به خوشبختی ارائه شده است تا بتوانید راه درست خوشبخت شدن را در پیش بگیرید که در ادامه به بررسی عوامل موثر برای خوشبختی از نظر این نویسنده و متفکر بزرگ میپردازیم.
بدبینی و خوشبختی
آرتور شوپنهاور نفی میکند که سعادت و خوشبختی به مفهوم مثبت است. او میگوید:” جهان جایی است که در آن شر بر خیر غلبه داشته و قدرتمندتر است. انسان عادی داری وضعیتی اسفناک است که در بین دو قطب نوسان میکند. در یکی از طرفین آن درد جسمانی، رنج روحی و نیاز قرار دارد و انسان میکوشد تا از آن رها شود. بنابراین اگر موفق شود به خوشحالی میرسد، در طرف دیگر بی حوصلگی و افسردگی وجود دارد که در اینجا به هر چیزی متوسل است تا از آن رها و خلا درونی فراموش شود”.
این گونه است که آرتور شوپنهاور به بدبینی مشهور شده است. او واقعا دارای نگاه بدبینانه است. به همین دلیل به این سوال میرسیم که او چگونه کتاب زندگی سعادتمند را نوشته است؟ پاسخ این چنین است که او با توجه به بدبینی و ترک موقتی جایگاه فلسفی خود میکوشد تا از دید فردی عادی در جهانی که پر از درد و رنج است باید زندگی کرد به بررسی امکانات و زندگی سعادتمند بپردازد و عوامل موثر در ایجاد خوشبختی را معرفی نماید. او کتاب در باب حکمت زندگی را برای زیستن و هنر آن نوشته است. یعنی زندگی را به گونهای بسازیم که دلپذیر و با سعادت باشد.
3 عامل خوشبختی از نظر آرتور شوپنهاور
آرتور شوپنهاور میگوید در زندگی سه عامل وجود دارد که میتواند سرنوشت انسانها را تعیین کند. این سه عامل به صورت زیر هستند:
- آنچه هستیم: یعنی انسان هر شخصیت کلی که داشته باشد چون سلامتی، تحصیل، نیرو ، زیبایی، مزاج، هوش، اخلاق.
- آنچه داریم: هر چیزی از نوع مالکیت و دارایی.
- آنچه مینماییم: یعنی چیزی که در نظر دیگران هستیم. عقیده و تصویر که دیگران نیست به ما دارند. همان آبرو، مقام و شهرت.
در مورد آنچه هستیم باید گفت تفاوتهایی میباشد که طبیعت در انسان ایجاد کرده است. یعنی میتوان گفت تاثیر این مورد بر زندگی انسان بیشتر از تاثیر تفاوتهایی است که توسط خود انسان تعیین میشود. در واقع، تفاوت بین امتیازات واقعی چون بزرگی روح، خوش قلبی و شوخ طبعی در مقابل با مواردی چون شان، مقام، اصل و نسب، ثروت، دارایی و … همانند تفاوت بین پادشاه واقعی و بازیگری است که نقش پادشاه را در تئاتر بازی میکند.
منشا درونی خوشبختی
همانطور که متودوروس میگوید:” زخمهایی که از درون بر سعادت انسان وارد میشود، نسبت به زخمهایی که از بیرون به انسان وارد میشود عمیقتر است”. چیزی که در وجود انسان جریان دارد همان عنصر اساسی برای خوشحالی اوست. چرا که اولین سرچشمه مستقیم خرسندی یا ناخرسندی که برای اولین بار از احساس، خواست و تفکر ناشی میشود در درون است.
اما، مواردی که در بیرون قرار دارد فقط به صورت غیر مستقیم تاثیر گذار هستند. همین باعث میشود تا وقایع با روابط بیرونی یکسان در هر شخص تاثیر متفاوتی داشته باشد و انسانها در محیط یکسان دارای جهان متفاوتی برای زندگی باشند. همین باعث میشود تا انسان تصورات، احساسات و اراده خود را به صورت بی واسطه درک کند. این عوامل بیرونی هستند که از طریق این موارد بر او تاثیر میگذارند. یعنی هر چه در درون داریم تاثیر بسزایی در خوشبختی و شوربختی ما دارد. پرورش منشا درونی خوشبختی یکی از راههای رسیدن به خوشبختی واقعی در زندگی میباشد بنابراین این مورد را بسیار با اهمیت بدانید.
نگرش بدبختی یا خوشبختی
هر کسی در درون جهانی دارد و این با استفاده از نگرش او ایجاد شده است که با دیگران متفاوت است. یعنی جهان درون به ذهن و تفکر آنها بستگی دارد و متناسب با این تفاوت؛ فقیر، پوچ، سطحی یا غنی، جالبتوجه و پرمعنا میگردد. برای مثال، در زندگی کسی اتفاق کاملا جالبی افتاده است که بر او حسادت میبرید. اما برعکس باید بر تفکر و نحوه درک او حسرت ببرید که به این اتفاق چنان اهمیت داده است تا توصیف آن توجه آدمی را جلب کند. این تفاوت میتواند در نوع نگاه به وقایع روزمره به صورت ویژهای در هنرمند و یا شعرا مشاهده شود.
تا به حالا رودی را حتما دیدهاید ؟ چه حسی به این رود داشتهاید؟ فقط آبی را دیدهاید که در جریان است؟ وقتی دست را در آب فرو میبرید و آب به صورت خود میزنید چه حسی دارید؟ و ….
حال این هنرمندی که میگوییم چه حسی به رود دارد.
- سهراب سپهری: آب را گل نکنیم، در فرودست انگار کفتری میخورد آب.
- حافظ: بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین.
- فروغ فرخزاد: هیچکس در جوی حقیری که به مردابی میریزد، مرواریدی صید نخواهد کرد.
آرتور شوپنهاور در رابطه با عوامل موثر در ایجاد خوشبختی میگوید:” هر رویداد و اتفاقی که میتواند ذهنی پر مایه را به سمت خود جلب کند برای ذهنی تیره در فردی عادی چیزی جز صحنهای تکراری و پوچ در زندگی روزمره نیست”. این فرد به جای اینکه بتواند همانند شاعر از نیرو و تخیل خود اثر زیبا و بزرگی را به جا بگذارد و غبطه بخورد، به دلیل این اتفاق خوب و زیبا که برایش اتفاق افتاده است حسرت میخورد. همین باعث میشود تا گفت نگرش هر فردی بسیار بیشتر از عوامل بیرونی در سعادت او اهمیت خواهد داشت.
موهبت سلامتی
مورد دیگری که بر خوشبختی و سعادت ما تاثیر گذار و تعیین کننده است و میتواند بخشی از هستی ما باشد سلامتی روح و جسم است. اگر سلامت باشید برتری بسیار بزرگی را بر روی تمامی موهبتهای بیرونی دارید. شما با تندرستی و ساختمان بدنی خوب میتوانید شعوری روشن، اراده متعادل و نرم، وجدانی آسوده و … داشته باشید که هیچ وقت با مقام و ثروت امکانپذیر نخواهد بود. بهتر است تا میتوانید تمامی سعی خود را بکنید که تا سلامتی خود را به بالاترین درجه برسانید. اگر شما دارای بدنی سالم باشید بیشتر موهبتهای بیرونی میتوانند مایه لذت و خوشحالی شما شوند.
ارزش گوهر ذاتی
هر چیزی که آدمی در ذات خود هست، چیزی است که در تنهایی و همیشه در تمامی موارد و اتفاقها با خود همراه دارد. این مورد چیزی نبوده که بتوان به کسی داد. همین میتواند یکی از مهمترین داراییها باشد که در نظر دیگران قرار دارد. همین باعث میشود تا فردی که در درون به صورت غنی و پرمایه است در هر مکانی حتی در تنهایی سرگرم شود. اما اگر کسی این دارای را در درون نداشته باشد هیچ چیزی چون ثروت، شهرت، نمایش، تجملات و … قادر به سرگرم کردن و از بین بردن کسالت او نخواهد بود.
اهمیت گوهر ذاتی به عنوان یکی از عوامل موثر در ایجاد خوشبختی
فردی که این گونه از درون غنی باشد تمامی لذتهای مردم دیگر را زائد و بی فایده میداند. او بر این تفکر است که این موارد تنها آزار دهنده هستند. بر همین اساس یاد جملهای از سقراط افتادم. او در حین مشاهده وسایل و اشیا فروشی که چیده شده بودن گفت: “چه فراوان است، آنچه بدان نیازی ندارم.” همچنین در این مورد شاعر آمریکایی امیلی دیکنسون، که تمام عمر خود را در خانه پدری و به صورت مجرد گذرانده میگوید: “بهشت همان خانه قدیمی است که هر روز در آن زندگی میکنیم”.
افراد از درون غنی به جز کمی استقلال و آزادی مالی به موارد بیرون احتیاجی ندارند تا بتوانند تواناییهای درونی خود را شکوفا کنند. نوسیان میگوید: “غنای روح تنها ثروت حقیقی است، باقی ثروتها، همه بیشتر موجب زیانند تا سود”.
ضرورت تعیین حد و مرز برای خواستهها
نیازهای انسان دو گروه هستند. اولین مورد ضروری هستند و برای همه به صورت یکسان است. مانند پوشاک، خوراک، مسکن. دومین مورد نیاز روان شناختی است که آرتور شوپنهاور آنها را نه ضروری میداند نه طبیعی. اینها میتوانند مواردی چون توجه، تجمل، ناز و نعمت و جلال و شکوه و … باشند. به نوعی این موارد و نیازها بی پایان و نامحدود هستند و به سختی ارضا خواهند شد. اگر شما بگویید تعیین مرز آرزوهای عاقلانه برایمان ممکن است بهتر است در کنار آن حداقل بگوییم آسان هم نیست.
انسان دارای رضایت متفاوتی است و بدون اندازه مطلق میباشد. به نوعی رضایت انسان نسبی است. انسان به صورتی است که به نعمتهایی که به فکرشان نبوده است اصلا احساس ندارد. اما، مهم این است که بدون آنها راضی هم است. به نوعی میتوان گفت اگر کسی از فردی دیگر بسیار ثروتمندتر باشد به علت نداشتن چیزی که میخواهد همیشه احساس ناخرسندی دارد. باید بدانیم که چه سبکی از زندگی را خواستار هستیم، تا بتوانیم نیاز خود را مشخص کنیم. در غیر این صورت ممکن است وارد زندگی شویم تا برای ارضای نیازهای کاذب زندگی خود را هدر دهیم.
اهمیت آنچه هستیم در مقابل آنچه مینماییم
شوپنهاور بر این عقیده است که انسان دارای ضعف خاصی در سرشت خود است. به صورتی که همه ما اهمیت زیادی را برای نظر دیگران قائلیم. این در حالی است که حتی یک ذره هم تفکر نشان میدهد که هر تصویری در ذهن آنها داشته باشیم در سعادت ما تاثیر ندارد. او فکر میکند که بهتر است این ضعف را تا حد ممکن مهار کنیم و در حساسیت بیش از اندازه در رابطه با نظر دیگران درباره خود اعتدال به وجود آوریم. فرقی نمیکند که ما را ستایش کنند یا نه برنجاند، هیچ فرقی با هم ندارد. اگر شما نتوانید این تغییر را برای خود ایجاد کنید بازیچه دست دیگران خواهید شد.
زندگی در درجه اول در درون خودمان است. نظر دیگران چندان مهم نیست و این عوامل درونی هستند که جهت سعادت ما مهم واقع خواهند شد. دیگران میتوانند به هر چیزی در مورد ما بیندیشند. اگر شما بتوانید این گونه عمل کنید و نظر دیگران برایتان مهم نباشد به آرامش روح خواهید رسید. همین باعث میشود تا در برخورد و رفتار ما اطمینان بیشتر به وجود آید و رفتاری داشته باشید که آزاد و طبیعیتر است. داشتن این گونه رفتارها علاوه بر رسیدن به خوشبختی در رسیدن به موفقیت در زندگی نیز تاثیر گذار است.
سخن پایانی
با توجه به نظرات شوپنهاور، خوشبختی به فردیت ما وابسته است. این غالبا میتواند سرنوشت بیرونی ما را هر چه داریم و مینماییم به حساب آورد. اما هر چه هستیم در مقابل با آنچه مینماییم و داریم تاثیر زیاد در سعادت و خوشبختی ما دارد. هر چه در درون خود داریم بدون واسطه و کلی بر روی ما تاثیر میگذارد. عامل دیگر در دو نوع به صورت غیر مستقیم با توجه به آنچه هستیم بر ما اثر میگذارد. به صورت دقیق میتوان گفت هر چه هستیم عامل دقیق ما بر میزان خوشبختی ما است. دو عامل همیشه در حال تغییر هستند و چیزی که در ذات خود داریم به صورت پایدار با ماست. کنترل عوامل بیرونی بسیار کمتر در مقابل با درونی است تا به بهترین نحو از آن استفاده کنیم. همیشه باید کارهایی را انجام دهیم که با شخصیت ما مطابقت دارد. همیشه سعی کنیم هر چه در وجود ماست به شکوفایی برسانیم. اگر این کار نکنیم در تمام عمر ناخرسند خواهیم بود. بزرگترین منبع خوشبختی هر کسی خود اوست.
عوامل موثر در ایجاد خوشبختی از دیدگاه آرتور شوپنهاور و سایر متفکران و بزرگان جهان در این مقاله از وب سایت آموزش آنلاین آکادمی98 مورد بررسی قرار گرفت. با اطلاع از این نظریات و ایدهها میتوانید راهی درست برای رسیدن به خوشبختی را در پیش بگیرید و به قلههای موفقیت و خوشبختی در زندگی دست پیدا کنید.